شرق میانه
6 دقیقه مطالعه
امروز غزه تفاوتی با کمپ کار اجباری نازی ها ندارد
من سنگینی این کلمات را میدانم. من فقط این چیزها را نمینویسم. من این را مینویسم بخاطریکه از پوشیده کردن این کارها خسته شده ام. از وانمود کردن اینکه این یک درگیری است خسته شده ام در حالیکه این واضحاً یک قتل عام است.
امروز غزه تفاوتی با کمپ کار اجباری نازی ها ندارد
25 آوریل 2025

توضیح حس تماشای تبدیل شدن وطن به قفس دشوار است. دانستن اینکه خانواده شما هنوز هم در داخل این اتفاقات است، گیر افتادن در یک گوشه خفه کننده منطقه ای که از قبل هم یکی از مزدحم ترین مکان های جهان بود.

شنیدن صدای مادرتان زمانیکه به شما میگوید که نه به سمت شمال، نه جنوب، نه شرق و نه حتی به بحر، جایی برای رفتن ندارند. زیرا دریا حالا فقط غرش کشتی های جنگی و طنین انفجارها را به ارمغان میاورد. اینجا غزه است: یک ساحه‌ی به دام افتاده.

در ماه های اخیر، نزدیک به دو میلیون فلسطینی به یک قسمت در داخل یک قطعه زمین رانده شده اند. غزه فقط 365 کیلومتر مربع مساحت دارد. این به این معنی است که بیش از 2.3 میلیون نفر در یک ساحه 120 کیلومتر مربع فشرده شده اند. این به تراکم نفوس تقریباً 20,000 نفر در هر کیلومتر مربع بدل میشود؛ بیش از ده برابر اندازه لندن، بیشتر از هر شهر بزرگ جهان.

مکاتب به خوابگاه ها تبدیل شدند، طبقات خانه ها به فضاهای مشترک بین غریبه ها و نان به یک خاطره تبدیل شد. هیچ خیمه باقی نمانده است. آب پاک وجود ندارد. هیچ غذایی وجود ندارد. و سکوتی در کار نیست.

زمانیکه با خانواده ام در غزه تماس میگیرم – بازماندگان آخرین حملات هوایی اسرائیل – آشوب را میشنوم: گریه کردن نوزادان، انفجارهای دور، صدای دیگ های خالی.

خواهرزاده ام به من میگوید که یک طبقه را با یازده نفر دیگر در یک مکتب که هیچگاه برای زندگی طرح نشده بود شریک میسازد. پسر عمویم، پدر چهار طفل، هفته گذشته به من پیام داد: ما برای دو ساعت در صف برای یک تکه نان بیات منتظر میمانیم. از آب جمع شده بر روی زمین مینوشیم. اسرائیل ما را گرسنه میکند، بعد دوباره ما را بمباران میکند.

این مبالغه نیست. نیازی به استعاره نیست. منظور ما این است که ما میگوییم "اردوگاه کار اجباری".

بله، من این کلمات را استفاده میکنم بخاطریکه شما عمل ازدحام کردن یک جمعیت را در یک فضای در حال کوچک شدن، محروم کردن آنها از غذا، آب و دوا، بمباردمان کردن آنها بدون هیچ راه بیرون رفتن یا مهلت چه چیز دیگری مینامید؟ این فقط جنگ نیست. زمانیکه یک دولت یک سیستم را نه تنها کنترول بلکه مهار و تخریب عمدی و سیستماتیک طرح ریزی میکند، ما آنرا چه چیز دیگری میتوانیم بنامیم؟

از نظر تاریخی، مردم در استفاده از این اصطلاح به دلیل احترام به وحشت های هولوکاست مردد بوده اند. اما اگر بخواهیم به تاریخ احترام بگذاریم، باید از آن درس بگیریم.

در جرمنی نازی، کمپ های اجباری مانند ساکسن هاوزن و داخاو برای منزوی کردن، کنترول کردن، و در نهایت از بین بردن گروه های مردم که رژیم آنها را نامطلوب میدانست ساخته شده بودند.

امروز، غزه یک مکان بسیار مزدحم تر از داخاو است. با این حال باشندگان آن در یک زندان باز که دیوارهای آن از تاریخ و بی تفاوتی ساخته شده است، گیر مانده اند.

منطق ساختاری مشابه اردوگاه های کار اجباری

ازدحام بیش از حد: در اوج خود، آشویتس 1,200 نفر را برای ماندن در پناهگاههایی که برای 700 نفر ساخته شده بود مجبور ساخت. دهلیز جنوبی غزه در حال حاضر حدود دو میلیون نفر را در منطقه ای که هرگز نمی تواند چنین تراکم را در خود جای دهد، در خود جای داده است. اینجا مکانی برای ظلمی بی رحمانه است.

پناه گاه: در آشویتس، زندانیان شانه به شانه در ردیف ها روی کاه می خوابیدند. کسانی که میتوانند در غزه خیمه پیدا کنند، اگر شانس داشته باشند، روی زمین می خوابند. دیگران زیر چادرهای پلاستیکی یا زیر آسمان باز می خوابند. حریم خصوصی بی معنی شده است. زنان در میان افراد غریبه به نوزادان شان شیر میدهند. خانواده ها در زیر آوار پناه می برند.

نظافت: تشناب ها در آشویتس ابتدایی بودند اما وجود داشتند. در غزه، فاضلاب به پناهگاه های مؤقت نشت میکند. توده های زباله به دلیل جمع آوری نشدن در حال ملتهب شدن هستند. آب قابل آشامیدن نیست. اطفال معمولاً در آب های جمع شده بر روی زمین، جاییکه حیوانات مدفوع میکنند حمام میکنند. این مرض به طور غیرقابل کنترول و تشخیص نشده در حال گسترش است.

فروپاشی طبی: در آشویتس، مرض بخشی از سیستم بود. در غزه هم همینطور است. بیش از 1,400 کارمند مراقبت های صحی کشته شدند. شفاخانه ها بمباران شدند یا سوخت شان تمام شد. کودکان به دلیل جراحات خود جان می‌دهند، چون کسی برای تداوی آن‌ها باقی نمانده است. گورهای دسته جمعی به یک رسم روزمره تبدیل شد.

اسرائیل بعد از راندن فلسطینی ها از مناطق شمالی و مرکزی غزه، آنها را با وعده ایمنی به سمت جنوب فریب داد. اما، رفح و خان یونس هدف شدند.

نیروهای اسرائیلی ساحه هایی را که «مناطق امن» اعلام کرده بودند، بمباران کردند. اسرائیل یک محاصره کامل غذا، آب، دارو و سوخت را اعمال کرد. بعد از یک آتش بس کوتاه، آنها دوباره شروع به بمباران کردند.

از آن زمان به بعد هزاران نفر کشته شده اند. هزاران تن دیگر زخمی شدند که بیشتر آنها زنان و کودکان بودند. اندازه رنج غیرقابل تصور است، اما این امر غیرعمدی نیست. این خسارت جزئی نیست. این یک تاکتیک است.

نمی‌توانم به پدرم فکر نکنم، کسی که در سال 1948 در نکبت زندگی کرد و همیشه به ما میگفت: "آنها زمین ما را گرفتند، اما روح ما را نه. " در طفولیت، او پابرهنه و با افتخار در میان باغ‌های زیتون قدم میزد. حالا 80 ساله است و روی یک تشک نازک در یک خیمه دراز کشیده و نظاره‌گر است که همان باغ ها با خاک یکسان میشوند و نواسه های او دوباره پناهنده میشوند، این بار روی آوار خانه های خود شان.

برخی آن را تصفیه قومی می نامند. دیگران آنرا نسل کشی مینامند. من چیزی را میگویم که غرایز من به من میگوید: نابودی حرکت آهسته یک مردم، که جهان از حاشیه تماشا میکند. غزه فقط در محاصره نیست. غزه در حال محو شدن است.

من سنگینی این کلمات را میدانم. من این چیزها را به آسانی نمینویسم. اما این را مینویسم بخاطریکه من از پوشاندن حقایق خسته شده ام. من از زبان پوچ "دو طرف" خسته شدم. من از وانمود کردن اینکه این یک منازعه است خسته شده ام در حالیکه این موضوع واضحاً یک قتل عام است.

من مینویسم بخاطریکه برادران و خواهرانم دیگر خانه ندارند. برادر زاده های من دیگر مکتب ندارند. خانواده من دیگر شفاخانه ندارد. مردم من دیگر آینده ندارند—مگر اینکه ما شروع به گفتن کنیم که آینده چیست.

نگاهی اجمالی به TRT Global بیندازید. نظرات خود را به اشتراک بگذارید!
Contact us